جدول جو
جدول جو

معنی گرگ تاج - جستجوی لغت در جدول جو

گرگ تاج
(گُ تَ پَ)
دهی است از چهاردانگه تابع هزار جریب. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 166)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پری تاج
تصویر پری تاج
(دخترانه)
پری (موجودی بسیار زیبا) + تاج، سرآمد پریان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ تاج
تصویر فرخ تاج
(دخترانه)
فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل تاج
تصویر گل تاج
(دخترانه)
تاجی پر از گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرم تاز
تصویر گرم تاز
آنکه به شتاب تاخت کند، گرم تازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ پا
تصویر گرگ پا
گیاهی با شاخه های کوتاه و برگ های ریز به هم فشرده، پای گرگ، پنجه گرگی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
گرگ باز و گرگ بازی. در کاشان متعارف است که گرگ را سر میدهند و مردم از پیش او میگریزند: چندانکه باز یوسف مشغول ترکتاز است
در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است.
میرزا طاهر وحید (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
گردانیدۀ کباب که مرغ یا گوشت گوسپند و دیگر حیوانات در آب بجوشانند و میانش به ادویۀ حاره برگردانیده کباب کنند. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
دهی است از دهستان نودان بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون واقع در 27000گزی خاور نودان. هوای آن معتدل و دارای 175 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از جملۀ کوهستانها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران میباشد. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 169)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نوعی از گیاه است. پنجۀ گرگ. (گیاه شناسی گل گلاب ص 172) :
خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش
بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 18 هزارگزی جنوب بیرجند. منطقه ای است کوهستانی، دارای 7 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ گِ اَ جَ)
کنایه از مرگ، عزرائیل، ملک الموت است:
گرگ اجل یکایک از این گله می برد
وین گله را ببین که چه آسوده میچرد.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
درختچه ای است از جنس لیسیوم که سه گونۀ آن در ایران نام برده شده است:
1- بارباروم که در نقاط خشک جنگل های کرانۀ دریای مازندران میروید و گرگ تیغ خوانده میشود. 2- روتانیکوم که در شوره زارهای مردآباد (جنوب کرج) دیده شده است و آن را قورت تیکان یعنی گرگ تیغ میخوانند. 3- تور کمانیکوم که در نقاط خشک کوهستانی البرز نزدیک جنگل میروید. گرگ تیغ درختچه ای است زینتی که دارای گلهای بنفش پشت گلی، زرد و یا سفید است و در خاکهای سبک و خشک در کنار جنگلها میروید. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 267 و 268)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در 8 هزارگزی شمال باختر ورامین سر راه آهن و یکهزارگزی راه شوسۀ ورامین به تهران. هوای آن معتدل دارای 483 تن سکنه است. شغل اهالی زراعت و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
دهی است از دهستان نودان بخش کوه همره نودان شهرستان کازرون واقع در 9000گزی شمال خاور نودان و در دامنه. دارای 181 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان هزار جریب، بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 40000گزی شمال خاوری کیاسر. هوای آن معتدل و دارای 100 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، عسل، لبنیات، ارزن و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
آنکه یا آنچه چون گرگ تازد. آنکه به هروله رود: صیادی سگی معلم داشت از این پهن بری... گرگ تازی، نهنگ یازی چون صرصر در صحرا. (سندبادنامه ص 200)
لغت نامه دهخدا
آنکه مانند گرگ تازد آنکه بهر وله رود: صیادی سگی معلم داشت ازین پهن بری... گرگ تازی نهنگ یازی چون صرصر در صحرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگ اجل
تصویر گرگ اجل
گرگ مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گرگ را ببازی گیرد: چندانکه باز یوسف مشغول تر کتاز است در خاطر زلیخا غوغای گرگ باز است. (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های فیل زهره (دیو خار) است که بصورت درختچه میباشد و در اراضی شوره زار نواحی معتدل میروید (در ایران در اطراف دریاچه رضائیه و مرد آباد کرج فراوانست) المز
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از گروه گرگ پایان از دسته نهانزادان آوندی که برروی ساقه آن برگهای کوچک بهم فشرده بسیار روییده میشود و از این جهت ظاهرا بخزه ها شبیه میگردند. تقسیمات ساقه و ریشه آن همیشه دوتایی است. زایش این گیاه بوسیله هاگ است. هاگدانهای آن در بغل برگها قرار دارد و محتوی هاگ زرد رنگ فراوانند که بصورت غباری بسیار نرم و مورد استفاده دارو سازان میباشد و آنرا گرد لیکوپود نامند کبریت نباتی مسکیه پای گرگ پنجه گرگ پنجه گرگی: خجسته را بجز از خرد پاندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پاندارد پاس. (منوچهری) یا گرگ پایان. (جمع گرگ پا) گروهی از گیاهان نهانزاد آوندی که دارای برگهای کوچک ساده و متعددند و بدو راسته ایزسپره و هترسپره تقسیم میشوند. نمونه راسته اول گیاه پنجه گرگ است و نمونه راسته دوم سلاژینلا میباشد پنجه گرگیان پای گرگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تابنده با حرارت بسیار: بجشن همایون میمون تو چو گشت آفتاب از حمل گرمتاب... (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بشتاب تاخت کند تند تازنده: آن مشرب سرد گرم تاران ترآخور جان خشک بازان... (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع چهاردانگه ی شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی